در صدر اسلام معمولاً ازدواجها به صورتي بسيار ساده انجام مي گرفته است. زني خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد و عرض كرد: «يا رسول الله مرا به ازدواج خود در آوريد». امّا پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مايل به ازدواج با او نبود و از طرفي نمي خواست آن زن را نا اميد برگرداند، از اين رو، سر مبارك را به زير انداختند. ناگاه يكي از اصحاب از ميان جمعيّت بلند شد و عرض كرد: «يا رسول الله اگر شما مايل به ازدواج نيستيد، او را به ازدواج من در آوريد». حضرت روي به زن كرد و فرمودند: «آيا راضي هستي»؟ آن زن عرض كرد:
«آري يا رسول الله سپس به آن مرد فرمودند «چه داري؟» در جواب عرض كرد: «هيچ چيز ندارم جز اين پيراهني كه پوشيده ام.»
حضرت سؤال كردند: «قرآن مي داني؟» گفت: «سوره ي واقعه را ياد دارم».
سپس حضرت از زن پرسيدند كه آيا حاضري در برابر تعليم سوره ي واقعه به همسري او در آيي؟ آن زن پاسخ مثبت داد. به اين ترتيب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خطبه ي عقد را خواندند و مرد را فرمودند: «تو را نبينم مگر اين كه در حالي باشي كه آب غسل از سر تو مي چكد.»